داستان‌های داستان دلخراش Kenzera سخت‌تر از پلتفرم شدن آن بود


Tales of Kenzera: گسترده احتمالاً سخت‌ترین پلتفرمری است که تا به حال بازی کرده‌ام – نه به این دلیل که خود بازی از نظر مکانیکی دشوار است، بلکه به این دلیل که عدم تمایل من به درگیر شدن با موضوعات غم و اندوه و از دست دادن آن، بازی و نوشتن در مورد آن را تقریباً غیرممکن کرده است.

Tales of Kenzera: گسترده یک Metroidvania است که توسط Surgent Studios ساخته شده و به کارگردانی Abubakar Salim، صداپیشه و بازیگر صفحه نمایش تبدیل به توسعه دهنده بازی شده است که بیشتر به خاطر بازی در نقش Bayek در Assassin’s Creed Origins و پدر در توسط گرگ ها بزرگ شده است. بازی در… Kenzera اتفاق می‌افتد – یک دنیای فانتزی آفریقایی سرسبز و با جزئیات فراوان که در آن شمن‌ها سرزمینی پر از جادو، ارواح و هیولا را شبان می‌کنند. بر اساس افسانه Kenzeran، اگر کسی بتواند سه روح سرکش و قدرتمند را به Kalunga، خدای مهربان و پدربزرگ مرگ بازگرداند، او هر آنچه را که بخواهد به آن شخص خواهد داد. وارد Zau شوید، شمن جوانی که مصمم است از این آرزو برای بازگرداندن روح پدرش از مرگ استفاده کند.

داستان های کنزرا در ذهن من ثابت شده است که پلتفرمرها نوع بازی مورد علاقه من هستند. کنترل‌ها پاسخگو هستند، بنابراین حرکت در دنیا احساس خوبی است حتی اگر توانایی‌های حرکتی Zau منحصربه‌فردترین نباشد. یک پرش دوبل و یک داشبورد، اما همچنین یک کمند وجود دارد که زائو را به ارتفاعات زیاد می‌رساند، بال‌هایی که به شما امکان می‌دهند در جریان هوا سوار شوید، و موارد دیگر. با وجود این قدرت های نسبتاً اساسی، کنزرا استفاده بسیار رضایت بخشی از آنها می کند.

بازی غالباً با احساس “قفل” بودن من در بازی همراه بود شاهزاده ایرانی: تاج گمشده، من را به چالش می کشد تا چندین توانایی را به صورت متوالی اجرا کنم تا بتوانم بدون مرگ به جایی که باید باشم برسم. لحظه ای درست پس از به دست آوردن بال ها بود که در آن باید جریان هوا را از میان یک غار خوشه ای عبور دادم. شما نمی توانید همزمان با سر خوردن از قدرت های رزمی خود استفاده کنید، و مسیر اغلب توسط موانع شکستنی مسدود می شد و از من می خواست که قدرت بال خود را لغو کنم، مانع را از بین ببرم، اما قبل از افتادن در اینستا، قدرت بال خود را دوباره درگیر کنم. خوشه ها را بکش ناامید کننده بود، به تعداد زیادی تلاش زشت نیاز داشت، و من هر ذره ای از آن را دوست داشتم.

متقابلا، کنزرا دارای قدرت های رزمی منحصر به فردی است، اما خود مبارزه می تواند یک نت باشد. Zau به دو ماسک دسترسی دارد که ماهیت حملات او را تغییر می دهد. ماسک خورشید او را با عنصر آتش آغشته می کند و به او حملات غوغایی قدرتمندی می دهد، در حالی که ماسک ماه مبتنی بر یخ با حملات دامنه ای است. سرگرم کننده ترین بخش مبارزه این است که بفهمید چگونه این دو مجموعه قدرت را با هم کار کنید. ترکیب مورد علاقه من این است که یک دشمن را با قدرت آتش خود به هوا بفرستم، سپس آنها را در آنجا نگه دارم، با رگبار گلوله های یخی با آنها شعبده بازی کنم.

با این حال، تنوع زیادی از دشمنان در بازی وجود ندارد، با این حال، بیشتر رویارویی های جنگی شامل قفل شدن در یک اتاق تا زمانی که امواج متوالی دشمنان را شکست دهید، وجود دارد. کنزرا سعی می کند آن سادگی را به سختی جبران کند. هیولاها اغلب نوارهای سلامتی قرمز یا آبی دارند که به ترتیب فقط با حملات آتش یا یخ می‌توان آن‌ها را خالی کرد، که اگر دشمن به اندازه کافی سریع اعزام نشود، به مرور زمان بازسازی می‌شوند. در رویارویی با دشمنان متعدد از عناصر چندگانه، تمرکز بر روی یک دشمن برای کشتن دشوار است، و اجازه می‌دهد تا زره‌های دیگر دشمنان بازسازی شوند و در نتیجه مبارزه طولانی‌تر شود. اگرچه مبارزات در اوایل بی اهمیت هستند، زیرا دشمنان سرسخت تری با قدرت های عملاً غیرمنصفانه مانند توانایی تخلیه سلامت شما از راه دور معرفی می شوند، اما می تواند از کنترل خارج شود.

اما بخشی از بازی که من بیشتر با آن دست و پنجه نرم کردم، داستان آن بود – بیش از حد واقعی است. با شنیدن صدای زائو، با صدای سلیم، در حال مبارزه با غم و اندوه خود برای پدرش، سخت بود که آن را به غم خودم ربط ندهم، و باید به شما بگویم – من واقعا نمی خواست من خاطرات دلسوزانه‌ای را که هر وقت زائو از خاطراتش از پدرش صحبت می‌کرد، رد کردم. من فقط نمی خواستم به آنجا بروم، از ترس گرفتار شدن در انواع احساسات کثیف و دردناکی که وقت یا تمایلی برای پردازش آنها نداشتم. در واقع بازی را سخت‌تر می‌کردم، زیرا عمیق‌تر وارد بازی شدم، زیرا از بین بردن آن چشمه‌های کوچک غم و اندوه باعث می‌شد در زمان‌های نامناسب حباب شوند. و وقتی نمی‌توانید ببینید چون لیوان‌هایتان با آب شور پاشیده شده است، تکمیل پازل‌های پلتفرم سخت است، می‌دانید؟

من نمی خواستم در مورد نوشتن بیش از حد مادلین بنویسم Tales of Kenzera: گسترده. قبلاً آنقدر نقدهای خوب در مورد غم و اندوهی که بازی را به وجود آورد و اینکه چگونه به بازیکنان اجازه می داد درد دل خود را پردازش کنند وجود داشت که من نمی خواستم خودم آن آب ها را بازخوانی کنم.. اما وقتی نشستم این را بنویسم، به این فکر کردم که چه احساسی در مورد این بازی داشتم، چه چیزی دوست داشتم و چه چیزهایی را دوست نداشتم، روش هایی که از طریق آن تأثیری بر من گذاشت، و بهترین روش برای به اشتراک گذاشتن آن جزئیات، این همه سرسختی مقاومت سرانجام من را ناکام گذاشت و من شروع به خرخر کردن کردم. دیگر نمی‌توان تمام داستان‌ها و احساسات شخصی را که در بازی رد می‌کردم انکار کرد و در یک موج بزرگ به سمت من برگشت. من آن داستان ها را اینجا به اشتراک نمی گذارم. متوجه می شوم که در این لحظه من بر خلاف سلیم هستم. من آن بخشندگی، از خودگذشتگی و قدرت لازم را برای به اشتراک گذاشتن چنین داستان های شخصی – که شبیه حکایات زائو و پدرش به تن کرده اند – با میلیون ها نفر در اختیار ندارم.

وقتی طلسم غم من گذشت، بازی راحت تر شد. احساس مقاومت من این بود که فقط یک لحظه وقت بگذارم و معامله با همه چیزهایی که سعی کردم نادیده بگیرم چیزی بود که مرا از انجام کارم باز داشت. مانند داستان های کنزرا و منشأ آن بسیار زیبا به خانه می رسد، غم و اندوه به انواع روش های ناخواسته تجلی می یابد، همانطور که شفای آن اندوه. گاهی اوقات، شما باید یک بازی بسازید. مواقع دیگر، باید در مورد یکی بنویسید.

Tales of Kenzera: گسترده هم اکنون بر روی ایکس باکس، پلی استیشن، نینتندو سوییچ و رایانه شخصی در دسترس است.



منبع