این یک زندگی نظامی است | مادر، میل همسر، نویسنده، زاندرا موتن


من یک مادر مفتخر دو دختر وابسته به ارتش، همسر یک افسر بازنشسته ارتش هستم، ۲۵ سال است که در آموزش و پرورش هستم و نویسنده یک مجموعه کتاب کودک به نام «فصل PCS است» هستم. زاندرا موتن است.

به عنوان یک دختر جوان که در خانه های کم درآمد در آلاباما بزرگ می شد، می خواستم دنیا را ببینم. مصمم بودم که اجازه ندهم موقعیتم مقصدم را تعیین کند، بنابراین، آرزو داشتم در مدرسه خوب باشم و از دانشگاه فارغ التحصیل شوم. پس از فارغ التحصیلی از کالج با مدرک لیسانس در آموزش ابتدایی، تدریس را در Decatur، جورجیا آغاز کردم. امید من این بود که دانش آموزان را تشویق کنم تا بهترین خود باشند. در سال سوم تدریس من، یک کودک مرتبط با ارتش به کلاس من پیوست که به تازگی از آلمان PCS شده بود. در آن زمان بود که از نامزدم (که بعداً شوهرم شد) خواستم که پس از گذراندن تعهد 2 ساله خود از ارتش خارج نشود زیرا من واقعاً می خواهم در آلمان زندگی کنم.

زندگی در آلمان تجربه شگفت انگیزی بود، نه تنها فرصتی برای تور اروپا به دست آوردم، بلکه به من فرصتی داد تا در مدارس وزارت دفاع تدریس کنم. می‌خواستم به خانواده‌های وابسته به ارتش کمک کنم و مهم‌تر از همه به بچه‌های نظامی کمک کنم. به عنوان یک معلم چیزهای زیادی یاد گرفتم. من قدرت تاب آوری را آموختم و اینکه خانواده های نظامی موانع زیادی را تحمل می کنند که می تواند خانواده را از بین ببرد و به درک کودک از زندگی آسیب برساند. من همچنین یاد گرفتم که جامعه نظامی قوی و شجاع است. خانواده های نظامی به دلیل نزدیکی و شبکه ای از افراد که در غیاب عزیزانشان برای کمک به الهام بخشیدن و تشویق آنها بر سر راهشان ایستاده اند، می توانند در برابر بسیاری از موانع و سختی ها مقاومت کنند. از جمله، من یاد گرفتم که ارتباط مهم است چه در خانواده شما باشد، چه با دانش آموزان یا در جامعه. این تجربیات یادگیری به من آموخت که سازگار بودن کلید مهمی برای انعطاف پذیری است.

دروسی که در دوران زندگی و تدریس در آلمان به عنوان یک همسر نظامی آموختم به من در تربیت دختران زیبای نظامی ام کمک کرد. من توانسته ام آنها را در موقعیت های دشواری مانند PCSing در دوران کودکی و اکنون در نوجوانانشان راهنمایی کنم.

تجربیاتی که به‌عنوان معلم، همسر و مادر داشته‌ام، مرا به نوشتن سری کتاب‌های «فصل PCS است» سوق داد. می‌دانستم که اگر درک و کنترل آن برای بزرگسالان سخت و استرس‌زا باشد، طبیعی است که برخی از کودکان با تغییرات ناگهانی و عدم اطمینان ناشی از حرکت از یک مکان به مکان دیگر به سختی کنار بیایند.

زاندرا با خانواده اش.

جالب اینجاست که من هرگز آرزوی نوشتن یک کتاب را نداشتم. این یک علاقه من نبود. با این حال؛ در طول کووید، من و شوهرم به مهاجرت از منامه، بحرین فکر می‌کردیم تا به خانواده‌ام در ایالات متحده نزدیک‌تر شویم و می‌توانستم اضطرابی را که با بزرگترین دخترم ایجاد شده بود، احساس و حس کنم. او همیشه از حرکت متنفر بود. بنابراین، در مورد احساساتش با او صحبت کردم و احساس او را پذیرفتم و بعداً، فکری زیر دوش به ذهنم رسید. به همه میگم خدا بود از حمام بیرون آمدم، روی تختم نشستم و شروع به نوشتن اولین کتابم کردم. می‌دانستم که خدا به من می‌گوید این داستان را بنویسم تا نه تنها به فرزندانم کمک کنم، بلکه به بچه‌های دیگری که می‌توانند تجربه مشابهی داشته باشند کمک کنم. همه چیز برای این کتاب کاملاً هماهنگ است. افرادی در مسیر من قرار گرفتند تا به من کمک کنند تا در این فرآیند به من کمک کنند و در عرض 5 ماه، اولین کتاب من نوشته شد و من آن را خودم در Amazon KDP منتشر کردم. کتاب دوم حتی قبل از اتمام کتاب اول شروع شد. درسی که در این موقعیت گرفته می شود این است که گاهی اوقات ما را به انجام کارهایی فرا می خوانند که قصد انجام آن را نداشتیم.

در اولین کتابم، این فصل PCS، سفر رایلی به کشف PCS است، می‌خواستم بر معنای PCSing تمرکز کنم و پیشنهاداتی در مورد چگونگی کمک به یک کودک خردسال در درک معنای واقعی آن ارائه دهم. از طریق گفتگو با واحد خانواده، کودک می‌تواند معنای فصل PCS را درک کند و درک بهتری از دلایل نقل مکان خانواده‌ها از جایی به جای دیگر با ارتش پیدا کند.

کتاب دوم، دوباره فصل PCS است، رایان با امکانات تغییر می رقصد، به کودکی می پردازد که دوست ندارد از جایی به جای دیگر حرکت کند. این به خوانندگان درک متفاوتی در مورد زندگی یک کودک وابسته به ارتش و بسیاری از سختی هایی که با خانواده ای که در نیروهای مسلح ما خدمت می کند، می دهد. این کتاب همچنین ابزارهایی را در اختیار کودکان قرار می‌دهد تا در موقعیت‌هایی که ممکن است در هنگام مواجهه با تغییر باعث نزاع آن‌ها شود، استفاده کنند.

دخترانش

ما اکنون به عنوان یک خانواده در دهمین ایستگاه وظیفه خود مستقر شده ایم. برخی از حرکات ما تصمیم گرفتیم که فقط عضو خدمت را جابجا کنیم و بقیه اعضای خانواده خود را دست نخورده نگه داریم. اکثر جابه‌جایی‌ها با هم به‌عنوان یک خانواده انجام شده‌اند، اما چند حرکت برای کمک به انتقال ما برای بازنشستگی بوده است. فرزند بزرگ ما که 16 سال سن دارد در سئول کره به دنیا آمد و در 7 مکان زندگی کرده و در 7 مدرسه تحصیل کرده است. کوچکترین ما 12 سال دارد، او در فورت بنینگ، جورجیا به دنیا آمد، در 6 مکان زندگی کرده و در 4 مدرسه مختلف تحصیل کرده است. انتقال برای خانواده ما سخت بوده است، اما ما نورهای روشن بسیاری را در انتهای برخی از تونل های تاریک پیدا کرده ایم و اکنون از مستقر شدن لذت می بریم.

توصیه من به خانواده‌های نظامی این است که زندگی را همانطور که می‌خواهید بپذیرید، روی چیزهای مثبتی که در اطرافتان اتفاق می‌افتد تمرکز کنید، غواصی کنید و تور را از هر طریق ممکن غوطه‌ور کنید، و در صورت نیاز از بیرون کمک بگیرید. هر خانواده ای متفاوت است و موقعیت ها یکسان نیست، پس در مورد خود و خانواده خود صادق باشید. اگر به واحد خود وفادار بمانید، متوجه خواهید شد که ماجراجویی در سفر است و الهام بخش دیگران خواهید بود.